طنز و گوشه و کنایه

این بود نصیب ما ز دیوان قضا. مارا چه گنه قسمت ما این کردند

طنز و گوشه و کنایه

این بود نصیب ما ز دیوان قضا. مارا چه گنه قسمت ما این کردند

الهی که محشور شی با مار و موش

بگزارش مورخه 10 آوریل سال جاری میلادی، برابر با 22 فروردین 87، «آسو شی یتد پرس» در

« ROCHESTER» از توابع ایالت «واشنگتن»، واقع در غرب امریکا، زنی را یافتند که  در خانهء خود با صدها موش صحرایی دوان و جستان و خیزان در کف و در و دیوار و سقف و چهار مار «بوآ» زندگی میکند. گرچه وضعیت این زن به سازمان مسؤل امور «پیران» گزارش شده بود، اما زن مذکوره از همکاری با مـآموران سازمان خود داری کرده است، زیرا پیرزن مدنظر این جانوران را یاران و دوستان خود می داند، تا اینکه حکم تفتیش از دادگاه صادر گردید و مآموران داخل خانه شدند. در این بازدید مآموران مشاهده کردند که موکت خانه آغشته به ادرار و فضلهء موشان است. دیگر اینکه چهار مار «بوآ» هم در قفس دیده شد. مفتش ها معتقدند که این زن موش ها را خریده است تا به مار ها بخوراند، و لی ظاهرآ موش ها در اثر غفلت از قفس خارج شده اند و تمامی خانه را بتصرف در آورده اند.

بی بی جان: ننه، وخیر اون کتاب قهوگی نا از سر بخاری بده دست مو، تا بشت بوگوم چکار کنی. دسد درد نکنه. خب، حالا قلم و دوات و کاغذ حاضر کن و یک خطی برییه این زن «سیا بسر» رئی کن. بنویس: «اطباء»، {په چه مرگته، بنویس «اطباء»، با طای دسه دار بنویس، خاک تو سرت کنن با ای دامشگاه رفتنت، نوشتی؟} اطباء گفته اند که «مغز»{ ننویس «مزغ»} ساق شتر را با آب مخلوط، {ایی جونت بالا بیاد، با طای دسه دار بنویس،} در «سوراخ» {ننویس سولاخ} موش بریزند، بمیرند. همچنین اگر موش زنده را بسوزانند، هر قدر موش که در آن خانه باشد خود را در آتش اندازند و بسوزد، {دوباره تو شک کردی؟ توی کتاب نوشته، اگر راس نبود که نمی نوشتن. لابد خوششان می آیه خودشانا توی آتیش بندازن. مگه آدما دسی دسی خودشانا جهنمی نمی کنن؟ خب، بنویس.} و نیز اگر خاکستر چوب بلوط، {دو باره که مث خر گل بمونده نگاه مکنی؟ با طای دسه دار بنویس. بله} خاکستر چوب بلوط را در لانه موش بریزند بعضی بعضی. {دوبار بنویس «بعضی». دوروسه. تو نمی فهمی. یعنی بعضی از موشا یگ کمی از ایی خاکسرا کوفتشان موکن. خر فهم رفتی؟ حیف از اون همه پولی که برییه ایی دامشگات خرج کردیم.} بعضی بعضی را بخورند و همچنین سر خفاش را. {هان، چیه؟ کورشه بگرده خفاش پیداکنه. بره توی دخمه یا غاری. اما مواظب باشه که خفاشا نزن چشمشا کور کنن. بله موگوفتوم.} سر خفاش را در لانه موش اندازند باعث گریختن او می باشد. و نیر «زدو» . {هان دوباره گیر کردی؟ «زدو». نمی دنی «زدو» چیه؟ برییه همین  نوشتی «ضد او». «زدو» یگ شیره اییه باسم «صمغ» که از تنهء درخت زردآلو میزنه بیرون و مث آب نبات مومونه.بله} «زدو» و زاج گریزان است و عنصل...{ بلد نیسی بنویسی؟ ولکش کن. بنویس} دندان گربه را بسوزانند و موشان بعلت دود و بوی آن از آن مقام گریزان شوند. و نیز سم اسب را در زیر آستانه در گذارند باعث گریختن آنها است از آن خانه. ایضآ.{ایی جونت بالا بیاد. چرا می نویسی «ای زن»؟}